فرشید رشیدی فر
مشاور و روان درمانگر
وقتی به رفتار نابهنجار یا غیرعادی فکر میکنید، چه نوع رفتارهایی به ذهن شما می آیند؟ چه کسی تعیین میکند که رفتار یک فرد "غیر عادی" و رفتار دیگری "عادی" است؟
با وجود اینکه این سئوال ها بسیار مهم هستند و نیاز به یک تعریف ثابت و موثق دارند، هنوز هیچ توافق جهانی در مورد اینکه منظور ما از "نابهنجاری" یا "غیرعادی" چیست، وجود ندارد. اما برای این چالش راه حلی ارائه داده شده است که مورد توافق جامعه روان شناسان و روان درمانگران قرار گرفته است. بخشی از راه حل در شناخت برخی از عناصر غیرعادی که قابل شناسایی هستند نهفته است. در حالی که هیچ عنصری به تنهایی نمی تواند نابهنجاری را تعریف یا تعیین کند، هر چه رفتار فرد با این عناصر هماهنگ تر باشد، احتمال غیرعادی بودن یا داشتن اختلال روانی تا حدی بیشتر می شود. در اصل، ما یک مدل الگوی اولیه (prototype) از ناهنجاری را به کار می گیریم و میزان شباهت یک فرد به این الگوی اولیه را ارزیابی می کنیم تا وضعیت روانی افراد را طبقه بندی کنیم.
در غالب این الگوی اولیه، رفتار غیرعادی به الگوهایی از افکار، عواطف و اعمال اشاره دارد که به طور قابل توجهی از آنچه در یک فرهنگ یا جامعه خاص یا از نظر اجتماعی قابل قبول واقع شده، منحرف می شود. این شامل رفتارهای بی قاعده و ناسازگار است و ممکن است باعث پریشانی یا اختلال در عملکرد فرد در زمینه های مختلف زندگی شود. رفتار غیرعادی میتواند در طیف وسیعی از شرایط سلامت روان، از جمله اختلالات اضطرابی (anxiety disorders)، اختلالات خلقی (mood disorders)، اختلالات شخصیتی (personality disorders) و اختلالات روانپریشی (psychotic disorders) ظاهر شود. درک رفتار غیرعادی برای متخصصان سلامت روان برای تشخیص و درمان افراد و همچنین برای جامعه برای ترویج همدلی، حمایت و مداخلات موثر برای کسانی که چنین چالشهایی را تجربه میکنند ضروری است.
باید به این موضوع بسیار مهم توجه کرد که ما باید چالش ناشی از تغییر ارزش ها و انتظارات اجتماعی را در نظر بگیریم و آنها را بپذیریم. با تکامل جامعه، رفتارهای خاصی که زمانی غیرعادی یا انحرافی تلقی می شدند ممکن است یک یا دو دهه بعد دیگر آن وضعیت را نداشته باشند. یک مثال گویا طبقه بندی مجدد همجنس گرایی است که زمانی به عنوان یک اختلال روانی در نظر گرفته می شد اما اکنون به طور متفاوتی شناخته شده است. به طور مشابه، ۲۰ سال پیش، سوراخ کردن بینی یا لب به عنوان رفتار های انحرافی تلقی می شدند و نگرانی هایی را در مورد سلامت روان فرد ایجاد می کرد. اما، امروزه چنین تزییناتی رایج است و بسیاری آن را مد می دانند و اغلب توجه کمی را به خود جلب می کنند.
مدل الگوی اولیه
رنج کشیدن (suffering)
اگر فردی از نظر روانشناختی رنج میبرد، ما تمایل داریم که این را نشاندهنده نابهنجاری بدانیم. افراد افسرده مانند افراد مبتلا به اختلالات اضطراب از شرایط خود رنج میبرند، اما در مورد بیماری که دچار شیدایی و جنون (manic) است چطور؟ اینکه بگوییم او نیز در حال "رنج" بردن است شاید اشتباه باشد، در واقع، بسیاری از این بیماران از مصرف دارو پرهیز می کنند چون نمی خواهند حس شیدایی، و یا به عبارتی بالا (high) بودنی که تجربه می کنند را از دست بدهند. برعکس، ممکن است دانشجویی برای امتحانی که در پیش دارد در رنج باشد، که هیچگاه به این نوع رنج برچسب غیرعادی نخواهیم زد. اگرچه رنج در بسیاری از موارد عنصری از نابهنجاری است، اما این نه شرط کافی و نه حتی شرط ضروری است که ما چیزی را غیرطبیعی بدانیم.
ناسازگاری (maladaptiveness)
رفتار ناسازگار اغلب نشانگر ناهنجاری است. به عنوان مثال، فرد مبتلا به آنورکسیا (anorexia) ممکن است مصرف غذای خود را به حدی محدود کند که آنقدر لاغر شود که نیاز به بستری شدن در بیمارستان داشته باشد. فرد مبتلا به افسردگی ممکن است از دوستان و خانواده کناره گیری کند و ممکن است هفته ها یا ماه ها نتواند کار کند. رفتارهای ناسازگار در توانایی ما برای لذت بردن از کار و روابطمان اختلال ایجاد می کند. اما همه اختلالات شامل رفتارهای ناسازگار نیستند. یک کلاهبردار ویک قاتل قراردادی را در نظر بگیرید که هر دو دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی (antisocial personality disorder) هستند. ممکن است یکی بتواند پساندازها و سرمایه مردم را بالا بکشد، دیگری بتواند در ازای پول، جان کسی را بگیرد. آیا این رفتارها ناسازگار هستند؟ برای آنها نیست، زیرا با حرفههای مربوطهشان همسو است. با این وجود، جامعه آنها را غیرعادی میداند، زیرا رفتارشان با هنجارها و ارزشهای اجتماعی ناسازگار است.
انحراف (deviancy)
اصطلاح «غیر طبیعی» به معنای واقعی کلمه "دور از حالت عادی" تلقی می شود. اما برچسب زدن به یک رفتار به عنوان "غیر طبیعی، یا انحراف از حالت طبیعی" بر اساس نادر بودن آماری آن، راه حل قطعی برای تعریف نابهنجاری ارائه نمی دهد. به عنوان مثال، نبوغ و صدای عالی از نظر آماری تواناییهای کمیاب هستند، با این حال ما افراد دارای این استعدادها را غیرعادی نمیدانیم. در مقابل، عقب ماندگی ذهنی (mental retardation)، که از نظر آماری نیز نادر است و نشان دهنده انحراف از حالت عادی است، غیر طبیعی تلقی می شود. این نشان میدهد که تعریف ما از نابهنجاری شامل قضاوتهای ارزشی ذهنی است. اگر چیزی از نظر آماری نادر و نامطلوب است (مانند عقب ماندگی ذهنی)، احتمالاً آن را غیرعادی میدانیم تا چیزی که از نظر آماری نادر و بسیار مطلوب است (مانند نبوغ) یا چیزی که نامطلوب است اما از نظر آماری رایج است (مانند خشونت).
نقض استانداردهای جامعه (violation of the standards of society)
هر فرهنگی مجموعه ای از قوانین خاص خود را دارد که برخی از آنها به طور رسمی وضع شده اند و برخی دیگر هنجارها و معیارهای اخلاقی را شکل می دهند که توسط خانواده، مدرسه، و جامعه به ما آموزش داده شده اند که به آنها پایبند باشیم. در حالی که بسیاری از قوانین اجتماعی ممکن است تا حدی ماهیت دلخواهانه داشته باشند، نقض این انتظارات اجتماعی و اخلاقی بعنوان رفتار های نابهنجار تلقی می شوند، که البته بستگی به میزان اهمیت آن هنجار در جامعه دارد. به عنوان مثال، اکثر ما تجربه پارک کردن در مکانی غیر قانونی را داریم. این عدم رعایت قوانین رانندگی به قدری از نظر آماری رایج است که ما تمایل داریم آن را غیرعادی تصور نکنیم. برعکس، زمانی که فردی درمدرسه یا هر مکان عمومی تیراندازی میکند و باعث کشته شدن بسیاری می شود، به دلیل انحراف شدید از هنجارهای اجتماعی، بلافاصله این رفتار غیرعادی شناخته میشود.
ناراحتی اجتماعی (social discomfort)
هنگامی که فردی یک قانون اجتماعی را نقض می کند، اغلب باعث ناراحتی یا آزردگی خاطر دیگران می شود. برای نشان دادن این موضوع، تصور کنید با اتوبوسی تقریباً خالی سفر میکنید، ناگهان شخصی سوار میشود و علیرغم تعداد زیادی صندلی خالی، درست کنار شما مینشیند. در چنین شرایطی چه احساسی خواهید داشت؟ به طور مشابه، اگر فردی که فقط چهار دقیقه پیش با او ملاقات کردید شروع به افشای سابقه اقدام به خودکشی کند، چه واکنشی نشان خواهید داد؟ مگر اینکه شما یک درمانگر باشید، در غیر این صورت، مسلما این رفتار ها می تواند حال ما را تا حدودی ناخوشایند کند و احتمالاً این رفتارها را به عنوان نمونه ای از ناهنجاری تلقی خواهید کرد.
غیرمنطقی و غیرقابل پیش بینی بودن (irrationality and unpredictability)
همانطور که قبلا ذکر شد، ما انتظارات خاصی در مورد نحوه رفتار مردم داریم. اگرچه ممکن است غیر متعارف رفتار کردن اندکی چاشنی لذت بخش تری به زندگی بدهد، اما برای آن نیز حد و مرزی قائل هستیم. به عنوان مثال، اگر فردی که در کنار شماست ناگهان شروع به جیغ زدن و فحاشی کند، احتمالاً آن رفتار را غیرعادی میدانید، زیرا این رفتار از دیدگاه شما غیر قابل پیش بینی و غیر منطقی میباشد. بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی اختلال گفتار و رفتار نامنظم از خود نشان می دهند که اغلب غیرمنطقی است. این ویژگی ها در مراحل شیدایی اختلال دوقطبی نیز دیده می شود. با این حال، یک جنبه ضروری که نقش مهمی در ارزیابی ما دارد این است که آیا فرد بر رفتار خود کنترل دارد یا خیر.
در نتیجه، تعریف رفتار غیرعادی همچنان یک موضوع پیچیده و چندوجهی است. در حالی که عناصر مختلفی مانند رنج، ناسازگاری، انحراف، نقض استانداردهای اجتماعی، ناراحتی اجتماعی، غیرمنطقی بودن و غیرقابل پیش بینی بودن اغلب در ارزیابی نابهنجاری مورد توجه قرار می گیرند، هیچ عنصر واحدی برای تعریف آن کافی یا ضروری نیست. علاوه بر این، تغییر ارزش ها و انتظارات در جامعه به درک تکاملی از آنچه که در طول زمان غیرعادی تلقی می شود کمک می کند. ارزیابی رفتار غیرعادی اغلب شامل مقایسه رفتار فرد با مدل الگوی اولیه یا استاندارد ناهنجاری است. با این وجود، محدودیتها در تعریف نابهنجاری به دلیل قضاوتهای ارزشی ذهنی و ماهیت وابسته به زمینه ارزیابی رفتار، همچنان وجود دارد.
Farshid Rashidifar (MSW, RSW, Registered Social Worker, Psychotherapist)
Factor Inwentash School Of Social Work
University of Toronto
Comments