فرشید رشیدی فر
مشاور و روان درمانگر
آلفرد آدلر (Alfred Adler) یک پزشک و روان درمانگر اتریشی بود که مکتب روانشناسی فردی را توسعه داد. او از رویکرد روانکاوانه (psychoanalytic approach) زیگموند فروید فاصله گرفت و بر جنبههای اجتماعی رفتار انسانی تأکید کرد و بر پیگیری اهداف و معنی که فرد به زندگی خود می دهد و همچنین ارتباط اجتماعی فرد تمرکز کرد. آدلر مفهوم عقده حقارت (inferiority complex) را معرفی کرد و تأثیر تجربیات اولیه و زمینه های اجتماعی را بر شخصیت و رشد فرد برجسته کرد. ایده های نوآورانه او همچنان به شکل گیری روانشناسی، به ویژه در زمینه هایی مانند روانشناسی کودک و آموزش و پرورش بسیار کمک کرده است. آلفرد آدلر همچنین سهم قابل توجهی در مطالعه ترتیب تولد (birth order) و تأثیر آن بر رشد شخصیت داشت. طبق نظریه ترتیب تولد آدلر، ترتیبی که افراد در خانواده به دنیا می آیند بر ویژگی های شخصیتی آنها تأثیر می گذارد. با وجود اینکه نظریه ترتیب تولد مورد بحث و مناظرات بسیاری قرار گرفته و دائما جوانب گوناگون آن مورد تحقیق قرار میگیرد، اما این نظریه همچنان اساس بررسی روابط فرزندان با یکدیگر و تاثیر آن بر رشد شخصیت آنها میباشد.
رویکرد آدلری توجه ویژه ای به فاصله سنی فرزندان که باعث شکل گیری روابط بین آنها و رشد شخصیت آنها میشود دارد. آدلر پنج موضع روانشناختی یا دیدگاه هایی را شناسایی کرد که کودکان از آن دریچه ها، زندگی را میبینند:
فرزند نخست،
بچه دوم از دو فرزند،
فرزند وسط،
کوچکترین فرزند، و
تک فرزند.
با وجود اینکه ترتیب تولد یک عامل قطعی در شکل گیری شخصیت و دیدگاه های کودکان نیست، اما احتمال ایجاد مجموعه خاصی از تجربیات را در افراد افزایش میدهد. در واقع، ترتیب واقعی تولد اهمیت کمتری نسبت به تفسیر فرد از جایگاه خود در خانواده دارد. همچنین، از آنجایی که رویکرد آدلری بر این باور است که بیشتر مشکلات انسان ماهیت اجتماعی دارند، از آن روی، روابط خانوادگی، بعنوان نخستین و شاید تأثیرگذارترین نظام اجتماعی، بسیار بر روند رشد و شخصیت کودک دخیل است. شاید باعث تعجب بسیاری از مردم باشد که چطور کودکانی که در یک خانواده بزرگ میشوند اغلب با هم تفاوت دارند. پاسخ دیدگاه آدلری این است که نباید تصور کرد که کودکان همگی در یک محیط مشابه و با تجارب مشابه بزرگ میشوند. اگرچه شاید در یک سری خصوصیات کلی یکسان باشند، از لحاظ شرایط روانی هر کدام از این کودکان با توجه به ترتیب تولدی که دارند متفاوت هستند.
فرزند نخست
فرزند نخست عموماً توجه زیادی را به خود جلب میکند و در طول مدتی که تنها فرزند است، معمولاً به عنوان مرکز توجه تا حدودی لوس میشود. او تلاش میکند که همیشه اعتماد اطرفیان را بدست بیاورد، سخت کوش است و تلاش به پیشرو بودن میکند.با این حال، هنگامی که یک برادر یا خواهر جدید به صحنه میآید، خود را از موقعیتی که داشته ناگهان جدا می بیند و دیگر حس خاص و ویژه بودن را ندارد. شرایط جدید باعث میشود که او به دید یک مزاحم به کودک تازه وارد نگاه کند که اینک با ورود خود عشق خاصی که از سمت پدر و مادر کاملا معطوف وی بوده را از او ربوده است. اغلب، او موقعیت از دست رفته خود را با تبدیل شدن به یک کودک نمونه، ایفا کردن نقش سرپرستی فرزندان کوچکتر، و یا گرایش زیاد به سمت موفقیت، مجدد به دست میاورد.
بچه دوم از دو فرزند
بچه دوم از دو فرزند در موقعیت متفاوتی قرار دارد. از زمانی که به دنیا می آید، توجه را باید با یک کودک دیگر سهیم شود. بچه دوم اصولا تا حد توان خود طوری رفتار می کند که انگار در یک مسابقه برای پیشی گرفتن از برادر یا خواهر بزرگتر است. این مبارزه رقابتی بین فرزند نخست و دوم بر روند آینده زندگی آنها نیز تأثیر می گذارد.کودک کوچکتر در یافتن نقاط ضعف فرزند بزرگتر تلاش می کند و سعی بر کسب موفقیت هایی که خواهر یا برادر بزرگتر در رابطه با آنها شکست خورده است میکند، و از این طریق تلاش میکند که مورد تحسین والدین و معلمان قرار گیرد. اگر فرزند نخست در زمینه خاصی استعداد داشته باشد، فرزند دوم با توسعه توانایی های دیگر برای متمایز شدن تلاش می کند. فرزند دوم اغلب در مقابل فرزند اول قرار میگیرد.
فرزند وسط
فرزند وسط اغلب احساس "ساندویچ" شدن بین فرزند نخست و سوم می کند. این کودک ممکن است احساس کند که زندگی ناعادلانه است و فربینی بیش نیست و به خود بعنوان یک فرد "بیچاره" نگاه کند. این نوع دیدگاه نسبت به خود میتواند از کودک سوم یک کودک مشکل ساز بسازد. با این حال، بهویژه در خانوادههایی که مشخصه آنها اختلاف و تنش است، فرزند وسط ممکن است به یک فرد صلحجو و آشتی دهنده تبدیل شود، و سعی کند که همه چیز را کنار هم نگه دارد. در یک خانواده چهار فرزندی، فرزند دوم اغلب احساس میکند که فرزند وسطی است، و فرزند سوم میتواند راحت تر با فرزند اول همسو باشد.
کوچکترین فرزند
کوچکترین فرزند همیشه "کوچولوی" خانواده است و تمایل دارد که نازپرورده ترین باشد. به دلیل لوس شدن، ممکن است حالت های درماندگی در او ایجاد شود و از این حس در به اختیار گرفتن آدم ها به منظور سرویس دهی به او استفاده کند.کوچکترین فرزند تمایل دارد راه خودش را برود، اغلب روند رشد آنها با دیگر فرزندان متفاوت است و همین موضوع میتواند باعث شود در میان بقیه بیشتر بدرخشند.
تک فرزند
تک فرزند مشکلات خاص خودش را دارد. اگرچه او در برخی از ویژگیها مشابه فرزند نخست است (مثلاً انگیزه بالا برای موفقیت)، ممکن است در زمینه همکاری کردن و شریک شدن در موضوعات با دیگر کودکان مشکل داشته باشد.البته رفتار او با افراد خانواده خود خوب خواهد بود چون آنها هسته نخستین دنیای او را تشکیل می دهند و به همین علت پدر و مادر نیز او را خیلی ناز پرورده بار خواهند آورد که باعث وابستگی زیاد او به خانواده اش میشود. تک فرزند میخواهد همیشه در مرکز توجه باشد و اگر در هر جایی این شرایط برای او ایجاد نشود احساس میکند که با او ناعادلانه رفتار شده.
ترتیب تولد و تفسیری که از جایگاه کودک در خانواده می شود ارتباط زیادی با نحوه تعامل بزرگسالان با جهان دارد. افراد در دوران کودکی روش خاصی از ارتباط با دیگران را می آموزند، و با توجه به آن، تصویر مشخصی را از خود در ذهن می سازند و آن را در تعاملات بزرگسالی با خود حمل می کنند. در درمان آدلری، کار با خانواده، به ویژه روابط بین خواهر و برادر، نقش کلیدی را ایفا می کند. اگرچه باید از تفاسیر کلیشهای پرهیز کنیم، اما تا حدود زیادی این تفاسیر به ما کمک میکنند که ببینیم چگونه برخی از گرایشهای شخصیتی که در دوران کودکی در نتیجه رقابت خواهر و برادر شروع شده است، بر آنها در طول زندگی تأثیر میگذارد.
Farshid Rashidifar (MSW, RSW, Registered Social Worker, Psychotherapist)
Factor Inwentash School Of Social Work
University of Toronto
Comentários